ترانه ی دوم - ر
در تاریکی همین دور و بَرهای بیراهِ ما
همیشه نورهای تنیدهی بسیاری گسترانیدهاند.
عاقل باش
سرپیچی کن از هرچه بود
از هرچه هست
از درها و زدنها و آریها و آدمی
از دستور و از گرفتن
از گفتن ... از سکوت.
سرپیچی کن از وزیدن باد
از پرده، از پنجره، از سایه، از پاسبان.
او که از آشناترین تنگهها
به منزلِ امکان رسیده است
حتما نزدیکترین مقصدِ زندگی را گُم خواهد کرد.
دریغا مسیر مستقیم
میانبُرِ بیراهِ بیهودهگی!
او که جهانش از جسارتِ یکی پشهی کور کوچکتر است
هرگز لذتِ عبور از راههای ناآشنا را نخواهد چشید.
سرپیچی کن پروانهی خوشنشینِ یکی نسترن
عنکبوتها نیز
گاهی شبیه ما
همزادانِ همین خرداد خستهاند.
همیشه نورهای تنیدهی بسیاری گسترانیدهاند.
عاقل باش
سرپیچی کن از هرچه بود
از هرچه هست
از درها و زدنها و آریها و آدمی
از دستور و از گرفتن
از گفتن ... از سکوت.
سرپیچی کن از وزیدن باد
از پرده، از پنجره، از سایه، از پاسبان.
او که از آشناترین تنگهها
به منزلِ امکان رسیده است
حتما نزدیکترین مقصدِ زندگی را گُم خواهد کرد.
دریغا مسیر مستقیم
میانبُرِ بیراهِ بیهودهگی!
او که جهانش از جسارتِ یکی پشهی کور کوچکتر است
هرگز لذتِ عبور از راههای ناآشنا را نخواهد چشید.
سرپیچی کن پروانهی خوشنشینِ یکی نسترن
عنکبوتها نیز
گاهی شبیه ما
همزادانِ همین خرداد خستهاند.